سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بازی روزگار - پیچکای کلبه ای کوچک






درباره نویسنده
بازی روزگار - پیچکای کلبه ای کوچک
یونس.م
اینجا کلبه ی ی منه....و من فقط یه آدم معمولی ام
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
خرداد 90


لینکهای روزانه
ممنــــ ــ ـوعه های مـــــ ــن [4]
رژیم غذایی و تغذیه
همه چیز راجع به دارو و داروسازی
چند دانشجوی پزشکی مهر 89 شهید بهشتی [1]
شعر و داستان [1]
شعر [1]
[آرشیو(6)]


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بازی روزگار - پیچکای کلبه ای کوچک

آمار بازدید
بازدید کل :13939
بازدید امروز : 2
 RSS 

 

بازی روزگار را نمی فهمم!

 

 من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم

 داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

 

 همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.


انسان عاشق زیبایی نمی شود. بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست

 

انسان های بزرگ دو دل دارند

دلی که درد می کشد و پنهان است

 و دلی که می خندد و آشکار است 

 

همه دوست دارند که به بهشت بروند ولی کسی دوست ندارد که بمیرد....

 

عشق مانند نواختن پیانو است، ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.....

 

 

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه ی مخلوقات جایی باشد، پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم

 

اگر انسان ها بدانند که فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود

 

عشق در لحظه پدید می آید، دوست داشتن در امتداد زمان، واین اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

 

راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود

 

انسان چیست؟

شنبه به دنیا می آید

یکشنبه راه می رود

دوشنبه عاشق می شود

سه شنبه شکست می خورد

چهارشنبه ازدواج می کند

پنج شنبه به بستر بیماری می افتد

جمعه می میرد

 

 



نویسنده » یونس.م . ساعت 11:0 عصر روز جمعه 90 تیر 3